ای همسفـر ای همنفس ای روح امیـدم |
|
|
بـردار سـر از خاک من ازشام رسیدم |
هـر چند کـه تیـر سخنم کشت عــدو را
|
|
|
خود مثل کمان درغم هجر تو خمیدم |
روزی کـه عــدو بــرد مـرا از سر نعشت |
|
|
آمدبه لبم جان و دل از خویش بریدم |
گــردید دلسوختهام طشت پـر از خون |
|
|
در طشت طلا تا سر خونین تـو دیدم |
یـک بـــار نلــرزیدم و زانـوم نشد خـم
|
|
|
صـد کــوه بلا را به سر دوش کشیدم |
از حــال دل سـوختهام باز چـه پـرسی؟ |
|
|
کـز خصم ستمکار شنیدی چه شنیدم |
آنجاکه عیان است چه حاجت به بیان است
|
|
|
این روی کبود من و این موی سفیدم |
یک روز چـو تـو در بغل فــاطمه بــودم
|
|
|
یـک روز پیـاده بـه روی خـار دویدم |
از مقتــل خــون تــا دم دروازۀ ساعات |
|
|
یـک گـام نلـرزیدم و یـک دم نبریدم |
با آن همه وقتی به لبت چوب جفاخورد |
|
|
برخـواستم و پیرهن خـویش دریدم |
من «میثم» دل سوختهام دختر زهـرا |
در حشـر فقط مرحمت توست امیدم |
یک ماه خون گرفته 7- غلامرضا سازگار