لـبتشنـه میروی ز برم؛ صبر میکنم |
|
بگذار خون شود جگرم؛ صبر میکنم |
کوه فــراق را بـه سـر دوش میکشم |
|
هــرچند بشکنـد کمرم صبر میکنم |
رگهـای پارهپـاره، تـن قطعهقطعه را |
|
در قتلگــاه مینگــرم؛ صبـر میکنم |
تسلیـم محضـم و به بلا دل سپردهام |
|
غم، هرچه آورد به سـرم صبر میکنم |
در شام و کوفه چنگزنان، هر کجا زنان |
|
تـوهین کنند بـر پـدرم، صبر میکنم |
ای همسفـر به جان تو حتی اگـر کنند |
|
بـا قـاتـل تـو همسفرم، صبر میکنم |
با یاد کام خشک تـو تا صبح روز حشر |
|
گر خون رود ز چشم ترم صبر میکنم |
باید کـه از تو پیــــرهن پـارهپـارهای |
|
از بهـر مـادرم ببـــرم؛ صبـر میکنم |
«میثم!» بگو که لحظه به لحظه غم حسین |
بـر جـان و دل زند شـــررم؛ صبـر میکنم |
یک ماه خون گرفته 5 – غلامرضا سازگار