عمهجان! این تن بابای من است پس چرا بیکفن است |
این همان یوسفِ گل پیرهن است |
پس چرا بیکفن است
|
نـالـه در ایـن صحـرا بـزنم |
|
|
بـوسه بـر حنجـر بـابـا بـزنم |
عـوض حضـرت زهـرا بـزنم |
|
|
پس فاطمه صدپاره تن است |
از چه ایـن مصحف، پـامال شده |
|
|
بسمـل بـیپــر و بیبـــال شـده |
چــه کسـی وارد گـــودال شده |
|
|
زخم تیغش به روی این بدن است |
عمه شد خاک یتیمی به سرم |
|
|
دیده پر گشته ز خـونِ جگرم |
بـدن غـرقه بـه خـونِ پـدرم |
|
|
گل پرپر شدۀ این چمن است |
عمهجان! این بدن خون خداست |
|
|
این تن سـرور خیل شهداست |
بـدنِ بی ســرِ مصبـاح هـداست |
|
|
این چراغِ دلِ هر انجمن است |
فانوسهای اشک 3 – غلامرضا سازگار