همــره قــافـلــۀ کــرب و بــلا |
دختــری بـــود ز مسلـم به نوا |
همه شب زاری و حاجاتی داشت |
(صوت جانسوز و مناجاتی داشت) (2) |
(پدرم ای پدرم پس کی میآیی؟) (2) |
کای خدا چشم امیدم به در است |
پـــدر محتــرمم در سفـر است |
بر پـدر بـس کـه دلم تنگ شده |
(آب هم بـر جگـرم سنـگ شـده) (2) |
(پدرم ای پدرم پس کی میآیی؟) (2) |
داشت با خویش بسی گفت و شنید |
ناگهـان دیــد کــه سلـطـان شهید |
خوبتـــر از پــدر خــون جگــرش |
(میکشد دست یتیمی به سرش) (2) |
(پدرم ای پدرم پس کی میآیی؟) (2) |
گفـت آن دختـر بـاهوش صغیر |
ای حسیــن، ای ولــیالله کبیـر |
زین نوازش، شده پر خون جگرم |
(مـنِ مظلـومـه مگـر بـیپــدرم) (2) |
(پدرم ای پدرم پس کی میآیی؟) (2) |
شاه چون زاری آن کودک دید |
آهی از سینـۀ پــر درد کشید |
گفـت: ای دستــه گل رعنایم |
(من از امــروز تـــو را بــابــایم) (2) |
(پدرم ای پدرم پس کی میآیی؟) (2) |
دختر کوچک من، خواهر توست |
خواهــر غمـزدهام مـادر توست |
پــدر خوب تـو ای طفـل سعید |
(در ره یـاری حـق گشـت شهیـد) (2) |
(پدرم ای پدرم پس کی میآیی؟) (2) |
فانوسهای اشک 2 – سازش قمی