با آنکه هر عضوش ز هر عضوی جدا بود |
|
|
مقتـل بـر او آغـوش پـر مهـر خـدا بود |
تصـویـــر وجــه الله در آیینــهاش بود |
|
|
هر زخم اویک بـاغ گل بـر سینهاش بود |
هستیش بـر دست و خـریـدار بـلا بود |
|
|
عطـر بـهشتش هــم غبــار کربـلا بـود |
مهمان خود را کوفیـان حـرمت گـرفتند |
|
|
بـر قتـل او از یـک دگـر سبقت گـرفتند |
بر روی هر زخمشکه چون زخم جگر بود |
|
|
زخمی دگـر زخمی دگـر زخمی دگـر بود |
از بس که زخم آمد ز شمشیر عـدویش |
|
|
انــدام او شـد مثـل رگهـای گلـویش |
صیاد میخواهد ز زخمش خـون بـرآرد |
|
|
صیدی که گشته قطعه قطعه خون ندارد |
دریـای خون و گوهر غلطان که دیــده |
|
|
زانــوی شمـر و سینـۀ قـرآن کـه دیده |
ای عون ای عبـاس ای جعفـر کجایید؟ |
|
|
عبـدالله و قـاسم عـلیاکبــر کجـایید؟ |
ای پاکبازان! یوسف زهرا غـریب است |
|
|
هر زخم او یک آیۀ «امَّن یُجیب» است |
ای خفته در دریای خون! از جای خیزید |
|
|
آخِــر شمـــا مــردانِ میـدانِ ستیزید |
این پیکــر صدچـــاک را در بر بگیرید |
|
|
از دست شمـر سنگـدل خنجـر بگیرید |
ای آسمان بشنو صدای «یارب»اش را |
|
|
در خیمـه بـر گـردان ز مقتل زینبش را |
روی خـدا از خـون پیشانی شده رنگ |
|
|
قاتل گرفته مـوی او را سخت در چنگ |
واویلتــــا قلــب محمّـــد را دریدند |
|
|
ریحانۀ او را بـه خـاک و خون کشیدند |
فـرزند زهـرا بــا لـب عطشان فدا شد |
|
|
آخر به ده ضربت سرش از تن جدا شد |