اربـاب بی کفن بـه تـن اطهـرت سلام |
|
بر جسـم پـاره پـاره، تن بی سـرت سلام |
بـر زخـم لب گشوده پیشانی ات درود |
|
بــر رگ رگِ جــدا شـده حنجـرت سلام |
گل های تـازه رُسـت ز خون جـوان تو |
|
بـر قطـره قطـره خـون علی اکبرت سلام |
نگذاشتی که خـون علی بـر زمین رسد |
|
بـر احتـرام خـــون علـی اصغـرت سلام |
ایـن جـا فـضـا ز آه دل زینبت گـرفت |
|
بـر نــالـه شکستـه دل خـواهـرت سلام |
اینجا شکست بغض گلـوی سکینه ات |
|
بر لحظه ای که سوخت دل دخترت سلام |
این جـا رقیه در دل آتش دویده است |
|
بـر اشک آن سـه سـاله گـل پرپرت سلام |
این جا ز آه فـاطمه قـاتـل به لرزه شد |
|
بــر آه جـــانگـداز دل مــــادرت سلام |
از جمع کشتگان تو بوفاضلت جداست |
|
بـر آن شهیـد مــانده جـدا از برت سلام |
بر دست و چشم و پیکر سقای تشنگان |
|
بـر خیمـه هـای سوختـه در آذرت سلام |
بر جامه ای کـه رشته دست بتـول بود |
|
و آن جـامه را ربــود عـدو از بـرت سلام |
بر کشتگان صحنه جانبازی ات درود |
بر زائـران روضه جـان پرورت سلام |
یک کربلا عطش- سیدرضا مؤیّد