ای مـرد ای که روی بـه ایـن سـو نهاده ای |
|
|
بگــذر چـرا به خـانـه مـن تکیه داده ای؟ |
کــردی بهـــانه تشنـگـی و آب خـواستی |
|
|
نـوشیدی آب و بـاز هم این جـا ستاده ای |
وحشت زده است شهر و گواه است حال تو |
|
|
کـه آزاده ای و در کـف دشمـن فتــاده ای |
مــردان کــوفـه را همــه از بیـعـت یـزید |
|
|
تیغی به دست هست و به گردن قلاده ای |
یــا خـانه را نـدانی و گـم کرده ای تو راه؟ |
|
|
یا بـس کـه راه رفتـه ای از پـا فتـاده ای؟ |
فـــرمود طوعـه را کـه منم نـایب حسین |
|
|
من مسلمم کـه بـر رخ مـن در گشـاده ای |
سرگشته ام از آن کـه مـرا نیست خـانمان |
|
|
و آن را کـه خـانـه نیـست نـدارد اراده ای |
او را شنــاخـت و آن شــب پـنــــاه داد |
|
|
زن بـود وداشت مـردمی فـوق العـاده ای |
فـردا دریــغ پیـکــر او پـــاره پــاره شـد |
|
|
از تیـــغ هـر سـواره ای و هــر پیـاده ای |
ای مسلم ای بـــزرگِ مسَلّــم تـو را سلام |
|
|
ای گــل کــه زینــت در دارالشهــاده ای |
تــو اولین سفیــر حسینـی کـه حمزه وار |
|
|
تـا پـای جـان بـه راه عقیـدت ستـاده ای |
در زیـر تیـغ قــاتـل و بــالای کـاخ ظلـم |
|
|
اول سلام را تــو بــه آن کعـبــه داده ای |
غیر از ارادۀ تو نبود این که لب گشود |
در وصـف تـو "مؤید" ما بی اراده ای |
یک کربلا عطش- سیدرضا مؤیّد