به جای دسته گل، خون گلویم وقف دامـانت |
|
|
تـو ابـراهیمی و من هـم ذبـیح عیـد قـربانت |
میـــان خنــدۀ دشمن بیــا از گـریه آبم کن |
|
|
کـه همچون قطرۀ اشکی، بگردم دور چشمانت |
در آب افتــاد دنـدان مـن و کردم دعـا بر تو |
|
|
مبـادا بشکنـــد از چـوب دشمـن دُرّ دنـدانت |
تــو روح احمد و ریحـان زهـرایی میـا کوفه |
|
|
که فردا می کنند این سنگ دل ها سنگ بارانت |
ز چشمم پـرده یـک سو رفته وانگار می بینم |
|
|
کـه بـر گـوشم رسد از نـوک نـی، آوای قربانت |
به ظرف آب خونم ریخت و عکس تو را دیدم |
|
|
که خون چهره ات می ریزد از لبهـای عطشانت |
بــرای مـرد گـریه سخت باشد در دل دشمن |
|
|
الهـی بیـن دشمن کـس نبینـد چشـم گریانت |
بــه زیر تیـغ دشمن آرزویم هست این مـولا: |
|
|
کـه می کــردم هـزاران بـار جـانم را به قربانت |
تـو تنهــا بـاغبـان بـاغ تـوحیدی میـا کوفه |
|
|
که پر پـر می شود یک روزه گل های گلستانت |
کرامت کن به "میثم" چشم گریانی که تا محشر |
بگـریـد بــر تـو و داغ دل و زخــم فـراوانـت |
یک ماه خون گرفته 2- غلامرضا سازگار