چه زود گشت فـراموش حکـم داورشـان چه زود اجـر رسالـت بـه مصطفی دادند جواب حق نمک، داده شد به غصب فدک دو گـوشـوارۀ عـرش خدای مـی لــرزید گهی به همـره بـابـا فتــاده اشک فشان همینکـه مـادرشـان بر روی زمیـن افتاد ز ضـربـه ای که به مـادر رسیـد فهمیدند هزار سال فـزون بعد دفن ایـن دو شهید علی به فاطمه می سوخت فاطمه به علی مغیـره فـاطمه را می زد و علـی می دید
|
|
چـه زود عهـد شکستـند با پیمبــرشـان چـه زود رفـت کـلام خدا ز خـاطـرشـان جـزای ختـم رســل شد شــرار آذرشـان چـو گـوشـواره به گلـزار وحی پیکـرشان گهـی بـه گـریه دویـدنـد دور مـادرشان دو دسـت کوچک خود را زدند بر سرشان که شد شهید همـان پشـت در برادرشان ندیـده کـس اثـر از تـربـت مطهــرشان شـــرارۀ دلشــان بــود اـک دختـرشان هـزار حیف که یـک تـن نبـود یـاورشان |
خدا گواست کـه زهرا شهیده رفت به خاک |
اگــرچـه نیست گــروهی هنـوز بـاورشان |
صدف نبوت 1 - غلامرضا سازگار