ای بر قضای حق رضا، پاشیده خونت بر فضا دریـا تـو را اشـک عـزا یـابن علیّ المرتضی! بِاَبی العطشان حتی قضا بابی المهمـوم حتی مضا |
ای کشتۀ صد پاره تن، عریان و بی غسل و کفن آیا تـویی حسینِ من یـا بـدرِ صـدرُ المصطفی؟ بِاَبی العطشان حتی قضا بابی المهمـوم حتی مضا |
خورشید عاشورا سرت، خون خدا در حنجرت گشته کفـن در پیکـرت، گـرد و غبـار کـربلا بِاَبی العطشان حتی قضا بابی المهمـوم حتی مضا |
تو یار و یاور منی؟ آیـا برادر منی؟ فرزند مادر منی، انت ذبیحاً بالقفا بِاَبی العطشان حتی قضا بابی المهمـوم حتی مضا |
قسم به جان مادرت، برگو سخن با خواهرت از پـاره های حنجـرت، ای در تنت روح دعـا بِاَبی العطشان حتی قضا بابی المهمـوم حتی مضا
|
تو کعبه ای، من زائرت، گاهی به دور پیکرت گـاهی به دنبـال سرت، از کوفه تـا شـام بلا بِاَبی العطشان حتی قضا بابی المهمـوم حتی مضا |
کعبۀ من، منای من، مروۀ من، صفای من قرآن من، دعای من، ورق ورق شدی چرا؟ بِاَبی العطشان حتی قضا بابی المهمـوم حتی مضا |
یک ماه خون گرفته 1- غلامرضا سازگار