ز خون دل به نعشت گل فشانم کنــار جســم مجـروحت بمانم ز خون حنجرت گیـرم وضـویی به زخـم پیکـرت قـرآن بخـوان |
به چشمم اشک دامن دامن تو است دلم صـد پاره چـون پیراهن تو است زیــارتـگـــاه رگ هـــای بـریـــده زیــارت نـامه ام زخـم تـن تو است |
چگونه تن بـه زیر ننگ دادند چگونه با تو حکم جنگ دادند نه تنهـا منـع از آبـت نمـودند جـواب آب را بـا سنـگ دادند |
یقیـن دارم ز قـرآن ســر بریدند هم از دین هم ز ایمان سر بریدند اگـر چــه آب مهــر مـادرت بود تـو را با کام عطشان سـر بریدند
|
ولـیّ کبریــا را ســر بریدنـد امـام اولیــا را ســر بریدنـد گواهی می دهم با کشتن تو تمـام انبیـا را ســر بـریدنـد |
به دل بغض نبی را چاره کردند عیـــال الله را آواره کــردنـــد ز خنجـر گشت قـرآن آیـه آیـه تمـام آیـه هـا را پــاره کـردند
|
یک ماه خون گرفته 1- غلامرضا سازگار